loading...
مجله وبلاگی | بروز ترین مجله اینترنتی
وبلاگی بازدید : 571 پاییز 1390 نظرات (1)
ژان بروس هارد

‏در آن روزگارهای قدیم؛ ماه، دخترکی دَمِ بخت بود.
‏حتی بعضی‌ها می‌گویند که اصلاً از همان اول، ماه، نامزد آفتاب بود. ممکن است که این مطلب واقعاً صحیح باشد، چون‌که در آن روزگار، هنوز از شب هیچ خبری نبود.
‏هیچ‌وقت شب نمی‌شد، نه روی زمین و نه توی آسمان...
از غروب تا صبح، همه‌اش روز بود.
‏بله! آفتاب، عاشقِ دل‌خسته‌ی ماه بود.
‏طاقت نداشت که یک دقیقه دوری ماه را تحمل کند. ‏مدام پهلوی ماه می‌ماند و هاج و واج رقصیدن او را تماشا می‌کرد.
‏آن‌قدر عاشق و بی‌قرارِ ماه بود که حتی برای یک دقیقه هم نمی‌توانست از ماه دل بکند و مثلاً برود بگیرد بخوابد.
‏می‌آمد و می‌آمد تا می‌رسید دم افق، روی مرداب‌ها یا روی شن‌زارها. اما هنوز یک قدم هم جلوتر نگذاشته بود که پشیمان می‌شد و ‏برمی‌گشت و دوباره اوج می‌گرفت، می‌رفت بالای آسمان، آن‌جایی که ماه منتظرش ایستاده بود...
‏آن وقت - معلوم است دیگر- هنوز شب نشده دوباره روز می‌شد.
‏چیزی که هست، این دفعه از طرف مغرب به مشرق...! بله، دوباره ‏صبح می‌شد و روز شروع می‌شد و مردم که اصلاً نمی‌دانستند «شب» یعنی چه، بدون این‌که یک چُرت خوابیده باشند، برمی‌گشتند سر کار و زندگی‌شان. اما همان‌قدر که خورشید عاشق ماه بود، ماه هم عاشق رقصیدن بود، مدام دور و بر آفتاب می‌چرخید و می‌رقصید.
‏همین‌طور یک‌ریز می‌رقصید و می‌چرخید و می‌چرخید و می‌رقصید و هیچ‌وقت هم خسته نمی‌شد...

بقیه در ادامه مطلب ...
خستگی چیست؟ باید بگویم هرچه بیش‌تر می‌رقصید، خوشگل‌تر و ‏سرزنده‌تر می‌شد...
‏البته معلوم است که آفتاب هم، این را می‌دانست اما خوب، به رویش نمی‌آورد که رقصیدن را بیش‌تر از او دوست دارد!
‏باری، یک وقت زد و یک اتفاق عجیبی افتاد:
‏ماه که داشت آن بالا بالاهای آسمان برای خودش می‌رقصید، شروع کرد به چرخ زدن و آن‌قدر جلو آمد و جلو آمد که آفتاب! یکهو دستش را دراز کرد و ماه را گرفت و کشید جلو و بغلش کرد...
‏بله، ماه را گرفت تو بغلش و چراغ را خاموش کرد.
البته این را هم گفته باشم که درباره‌ی این موضوع دوجور عقیده هست: یکی این‌که زن‌ها می‌گویند: «ماه از این‌که هی به آفتاب نزدیک و ‏نزدیک‌تر شد، هیچ منظور خاصی نداشت.»
‏اما مردها عقیده‌شان درست به عکس عقیده‌ی زن‌هاست و می‌گویند: «ماه مخصوصاً آن‌جور چرخید و جلو آمد. برای این‌که خودش را به آفتاب نزدیک کند!»
عقیده‌ی دیگر هم این است که می‌گویند: «آفتاب، چراغ را خاموش نکرد، بلکه چون ماه را جلو صورت خودش نگه داشته بود، این بود که هوا تاریک شد.»...

ادامه دارد ...


برگرفته از کتاب:
پوررا، هانری، بروس هارد، ژان و...؛ افسانه‌های هفتاد و دو ملت؛ برگردان احمد شاملو و توسی حایری؛ چاپ نخست؛ تهران: ثالث، 1388.
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تفریحی
پیشنهاد 2






اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    جنسیت شما ؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3266
  • کل نظرات : 77
  • افراد آنلاین : 42
  • تعداد اعضا : 53
  • آی پی امروز : 613
  • آی پی دیروز : 646
  • بازدید امروز : 4,594
  • باردید دیروز : 4,803
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 1
  • بازدید هفته : 41,049
  • بازدید ماه : 106,469
  • بازدید سال : 650,586
  • بازدید کلی : 7,006,113
  • پخش زنده فوتبال
    مطالب پربازدید
    بازی انلاین مجله